ولادت با سعادت حضرت امام محمد باقر (ع)
شنبه, ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲۱۳:۰۵۱۶
طبقه بندی:آخرین اخبار
چچ
ولادت با سعادت حضرت امام محمد باقر (ع)

ولادت با سعادت حضرت امام محمد باقر (ع)

-

Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4

میلاد باسعادت پنجمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت، حضرت اما محمد باقر (ع) بر تمام شیعیان مبارک باد. به مناسبت این روز عزیز، توجه شما را با مطالبی ارزشمند و قابل تامل از زندگی این امام همام جلب می نمائیم.

 

حضرت امام باقر (علیه السلام) می فرماید:

هر آینه من دشمن می شمارم کسی را که در کار دنیایش تنبلی ورزد، زیرا آنکسی که در کار دنیایش تنبلی ورزد، در کار آخرتش بیشتر تنبلی می ورزد.  "الکافی"

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

مقام معظم رهبری (مد ضله العالی) می فرماید:

حضرت امام باقر (ع) می فرماید: سه چیز هست که جزو تکالیف بسیار مهم و دشوار مومنین است. یکی اینکه انسان در قبال دیگران انصاف به خرج بدهد. دوم اینکه با برادر مومن مساوات بورزد. مساوات با مساوات فرق می کند. مساوات برابری نیست. مساوات یعنی همراهی کردن وکمک کردن به برادر مومن در همه امور. و سوم اینکه در همه حال ذاکر خدای متعال باشد.

 

 

                                            روایتی از زندگی امام باقر (ع)...

        حضرت امام صادق می فرماید: به دعوت هشام بن عبدالملک بن مروان، وارد دمشق شدیم. هشام روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید. هنگامی که به مجلس او درآمدیم، هشام بر تخت پادشاهی خود نشسته و لشگر و سپاهیان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود. و در دو صف در برابر خود نگاه داشته بود. و نیز دستور داده بود تا آماج خانهایی ( جاهایی که در آن نشانه برای تیراندازی می گذارند ) در برابر او نصب کنند. و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازی بودند. هنگامی که وارد حیاط قصر او شدیم، پدرم در پیش رفت و من پشت سر او می رفتم. چون نزدیک رسیدیم، به پدرم گفت:

- شما هم همراه اینان تیر بیندازید.

پدرم گفت:

- من پیر شده ام. اکنون این کار از من ساخته نیست. اگر من را معاف داری بهتر است.

هشام قسم یاد کرد:

- به حق خداوندی که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامی داشت، تو را معاف نمیدارم!

آنگاه به یکی از بزرگان بنی امیه امر کرد که تیروکمان خود را به پدرم ده تا او نیز در مسابقه شرکت کند. پدرم کمان را بهمراه تیر از آن مرد گرفت و تیر را به قوت در زه کشید و بر میان نشانه زد. سپس تیر دیگر گرفت و بر فاق تیر اول زد... تا آنکه نه تیر دیگر پیاپی افکند. هشام از دیدن این چگونگی، خشمگین گشت و گفت:

- نیک تیر انداختی  ای ابا جعفر. تو ماهرترین عرب و عجمی در تیراندازی. چرا می گفتی من بر این کار قادر نیستم؟... بگو این تیراندازی را چه کسی به تو یاد داده؟...

پدرم گفت:

- میدانی که در میان اهل مدینه، این فن شایع است. من در جوانی، چندی تمرین این کار را کرده ام.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آدرس کوتاه شده: